به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ چند روز مانده به عید؛ باغ زیبای فرشته. خانه زیبای خشتی در کوچه پس‌کوچه‌های فرشته. باغی که میزبان دخترانی به زیبایی و مهربانی فرشته‌هاست.دخترانی که سالهاست نشان داده‌اند نقص جسمی محدودیت نیست و با اراده‌های قابل ستایش‌شان هر مهمانی را شیفته خود می‌کنند.

باغ فرشته این‌بار میزبان دختری بود که سرنوشت عجیبی داشته. دختری که این روزها حضورش در کنار یکی از نامی ترین ستاره‌های فوتبال جهان در صدر اخبار قرارش داده است،او نامش سپیده است. سپیده مکرمتی که این روزها اخبارش را در همه رسانه‌های ایرانی با عنوان همسر ایرانی کلارنس سیدورف می بینیم.

دختری ایرانی که وقتی در ۱۶‌سالگی ترک وطن کرد احتمالا در رویاهایش هم نمی‌دید در دهه چهارم زندگی سرنوشت این تقدیر را برایش ساخته باشد. دختری که مثل همه مهاجرین سال‌های جنگ کم سختی نکشیده. مادری که روزهای تلخ دوری از فرزند را چشیده. دختری که در ۲۱سالگی به یکی از موفقترین زنان بانکدار تورنتو بدل شد. معاون اعطای تسهیلات یکی از مهمترین بانک‌های کانادا.

او که رسانه های بزرگ کانادا از موفقیت هایش می نوشتند. یک ایرانی کانادایی موفق که برای ساختن زندگی ایده آلش سختی های زیادی را تجربه کرده و سرنوشت عجیبش می تواند قصه ای عجیب برای روایت باشد. او که دو دهه بعد یک ملاقات اتفاقی در لس آنجلس سرنوشتش را به یکی از بزرگترین فوتبالیست‌های تاریخ جهان گره زد. سپیده مکرمتی که همسرش کلارنس سیدورف افسانه‌ای و دوستانش او را سوفیا صدا می زنند، حالا به یکی از خبرسازترین زنان ایرانی بدل شده است. از کمک هایی که به عنوان سفیر زنان قربانی اسیدپاشی در هند انجام می دهد تا گام‌هایی که برای دختران سرزمین مادری اش بر می دارد.

یک ملاقات خاص و رازگشایی از زندگی گذشته زن ایرانی سیدورف/عکس

او در یکی از آخرین روزهای سال ۱۴۰۰ به جمع فرشته‌های باغ فرشته آمد و ساعاتی را تک به تک با دختر ها گذراند. دیداری که از بازارچه نوروزی باغ شروع شد و رمپ پایینی صاف بردش وسط فرشته‌ها. به جایی که سمیرا، زهرا، نسیم، معصومه، کبری، میترا، اسکاف، سارا، شراره و عاطفه به انتظارش بودند.دخترانی با نقص‌های ظاهری اما توانایی‌های اعجاب‌انگیز. شایسته برایش از جنگ بزرگی گفت که با ام اس شروع کرده . فرشته زیبای بیست و چند ساله که حالا باور کرده می شوید جنگید و به عقب راندش. او و سپیده با هم از این جنگ گفتند. آنجا و در این جمع بود که همسر ایرانی سیدورف از گذشته اش گفت. از اینکه باید جنگید . اینکه دوباره با امید می شود برگشت. شایسته که حالا باز می نشیند.فعالیت ورزشی می کند و با اراده است برای بازگشت به زندگی. با شراره زیبا و خوش خنده و جذاب هم کلام شد. از خاطرات کمپ های کوهستانی. از پاراگلایدر سواری. از خاطرات روزهای مدیریتش در فروشگاه شهروند. با نشستن کنار شراره و شنیدن خاطراتش سخت می‌شود اشک‌ها را کنترل کرد اما شراره و سوفیا در این شب عید هزار دلیل برای گفتن از اتفاقات خوب داشتند . از امید به زندگی و خنده
عاطفه که در ادبیات بی‌نظیر است.